نظر مرگ تایر نیکولز شرم آمریکاست

تماشای شمارش معکوس تلویزیونی برای نمایش ویدئویی که در آن تایر نیکولز توسط افسران پلیس ممفیس به طرز وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفت، فقط مرگ سیاه را نمایشی نمی کند. این یک کیفرخواست نفرین کننده از انحراف آمریکایی است.

همانطور که وعده داده شده بود وحشتناک بود، اما متأسفانه اینطور نبود. در عوض، این یک نقطه داده دیگر در یک ردیف طولانی از ویدئوها بود که شکنجه اجساد سیاه پوستان توسط پلیس را نشان می داد. این بیشتر پورنو با قربانیان سیاه پوست بود، در کشوری که به دلیل حجم زیاد آن نسبت به خشونت حساسیت زدایی شده است.

آمریکا – و جهان – متوجه شدند که خشونت پلیس یک مشکل است، و سپس قبل از اینکه کار تمام شود و جنگ پیروز شود، به سادگی کنار رفت.

پس از قتل جورج فلوید در سال 2020 و تابستان تاریخی اعتراضات پس از آن، قتل های پلیس شهروندان آمریکایی کاهش نیافته است. افزایش یافتند. چیزی که از بین رفت، متحدان ناپدید، سیاستمداران تعقیب کننده نظرسنجی و بچه های کووید همکاری بودند که از اعتراضات به عنوان فرصتی برای تجمع استفاده کرده بودند.

حتی حمایت سیاه‌پوستان از جنبش زندگی سیاه‌پوستان مهم است در نهایت شروع به کاهش کرد.

و از آنجایی که آمریکایی‌ها به سمت اولویت‌های دیگر مانند سیاست و اقتصاد روی آوردند، عموم مردم نسبت به قتل‌های پلیس حساسیت‌زدایی کردند، یا بی‌رحمانه شروع به تلقی قتل‌های پلیس به‌عنوان محصولات جانبی ناگوار اما در نهایت قابل قبول افزایش پلیس در زمان افزایش جرم و جنایت کردند.

برای شکستن آن، یک قتل باید واقعاً وحشتناک و وحشیانه باشد، شرایط پیرامون آن واقعاً احمقانه و قربانی آن واقعاً غیرقابل حمله.

این پرونده اکنون با مرگ نیکولز، یک مرد سیاهپوست، پس از ضرب و شتم وحشتناک او به دست پنج افسر پلیس سیاه پوست ممفیس، به پایان رسیده است.

مقامات نسبتاً سریع اقدام به اخراج، دستگیری و اتهام تهاجمی افسران کردند.

اما به جای اینکه از پا بپرم و سیستمی را که آنطور که باید و نه آنطور که طراحی شده بود تحسین کنم، در این واقعیت گیر کرده ام که باید قوانین فدرال برای جلوگیری از چنین قتل هایی وجود داشت.

اما وجود نداشت و نیست، زیرا آمریکا بار دیگر سیاهپوستانی را که درخواست کمک و درخواست کمک می‌کردند، شکست داده است.

آمریکا باید خجالت بکشد او موضوع اصلاح پلیس را رها کرد.

پس از کاهش قرنطینه های کووید و مردم دوباره برای چیزهایی غیر از اعتراض جمع شدند، اولویت های آنها به حالت عادی غیر مداخله گرایانه بازگشت. هوشیاری نژادی تب کابین آنها مانند نوعی هذیان بود، زاییده عقاید پایان جهان.

با بازگشایی جهان، انتخابات نزدیک شد و جرم و جنایت و تورم پشت سر هم افزایش یافت، علاقه به اصلاحات پلیس و محافظت از زندگی سیاه پوستان در برابر خشونت پلیس مانند تکه های یخ در یک پیاده رو تابستانی آب شد.

و با آن، به آمریکا درس‌های وحشتناکی داده شد که بیشتر از تظاهرات برای ترویج آن، به تلاش برای برابری آسیب می‌زند.

به سیاه‌پوستان آموزش داده شد که علاقه به امنیت برای بعضی‌ها به سادگی یک جریب بدتر بوده است، اتحاد می‌تواند گذرا و مبادله‌ای باشد، اینکه برخی از افراد از طریق یک گردان وارد مبارزه می‌شوند و وقتی علاقه و انرژی آنها کاهش می‌یابد، به همان روش خارج می‌شوند. .

بسیاری از سیاستمداران لیبرال به ما نشان دادند که تعهد آنها به قانون، و حتی زبان، برای محافظت از زندگی سیاهپوستان در برابر خشونت پلیس، وابسته به نظرسنجی است، نه ریشه در درستی اخلاقی یا ارزش‌های اصلی، بلکه بر اساس جذابیت عمومی ایده‌های آنها حاکم است. وقتی بادها جابجا شدند، این سیاستمداران مانند یک بادگیر می چرخیدند.

آنها می ترسیدند که برچسب بیدار شوند یا از ایدئولوژی “کاهش بودجه پلیس” حمایت کنند. آنها به جای اینکه با شعاری قابل قبول تر، تلاشی ستودنی را برای هوشمندانه تر بودن در مورد نحوه تخصیص بودجه شهرداری انجام دهند، کار تنبل و از نظر سیاسی مصلحت آمیز را انجام دادند: آنها برای خنثی کردن این ایده با اعلام مخالفت مستقیم خود با آن رقابت کردند، نه اینکه پول پلیس را کاهش دهند، بلکه افزایش دادند. کمک مالی به پلیس

اتحادیه‌های پلیس همچنین درسی آموختند: اینکه می‌توانند از شدیدترین و هماهنگ‌ترین نکوهش اعمال خود که تا به حال با آن‌ها روبه‌رو شده‌اند جان سالم به در ببرند و همچنان از قوانین فدرال برای رسیدگی به خشونت‌هایی که تحت نظارت آنها روی می‌دهد طفره می‌روند.

بله، ایالت هایی مانند کالیفرنیا و نیویورک، در حالی که این موضوع هنوز مد بود، به سرعت اقدام به بازنویسی برخی از قوانین جنایی کردند، و تعداد کمی از شهرها با انجام کارهایی مانند تقویت سیاست های «وظیفه مداخله»، حفاظت را افزایش دادند، اما اصلاحات ملی گریزان ماند.

اگر موارد نادری برای استفاده از یک کلیشه وجود دارد، این یکی است: آنها از گلوله طفره رفتند.

اگر در همه اینها خط نقره ای وجود داشته باشد، در حال حاضر حکایتی است. این تأثیر ظاهری است که زنان سیاهپوست در زمانی که قدرت به آنها داده می‌شود نه لزوماً برای جلوگیری از افراط‌های خشونت‌آمیز، بلکه حداقل برای مجازات آن‌ها، نظام را مختل کرده‌اند.

رئیس پلیس که به سرعت برای اخراج افسران پرونده نیکولز اقدام کرد، یک زن سیاه پوست است.

هنگامی که ریشارد بروکس در آتلانتا در جریان رانندگی کشته شد، سرگرد، کیشا لنس باتمز، یک زن سیاه پوست، استعفای رئیس پلیس خود را پذیرفت و تصمیم گرفت که افسران باید فورا اخراج شوند. (متاسفانه در نهایت مأموران در این پرونده متهم نشدند، از شهر شکایت کردند و دوباره به خدمت بازگردانده شدند).

هنگامی که یک افسر پلیس دالاس، امبر گایگر، وارد آپارتمان بوتهام شم جین شد و او را با شلیک گلوله کشت، رئیس پلیس یو. رنه هال، یک زن سیاه پوست، به سرعت اقدام کرد تا حکم دستگیری افسر را صادر کند. گایگر در این پرونده به قتل محکوم شد.

نمی‌خواهم دلالت بر این داشته باشم که تعداد انگشت شماری از موارد کاملاً وحیانی هستند، بلکه می‌خواهم آنها را به عنوان کنجکاوی‌هایی که ارزش توجه کردن دارند، دور بزنم.

این مثال‌ها به جای اشاره به سیستمی که در حال تکامل و انسانی‌تر شدن است، فقط بر ماهیت نژادی این سیستم تاکید می‌کند و چقدر کند بوده است که در مکان‌هایی که نه افراد صاحب قدرت و نه افسران متهم سیاه پوست بودند، عمل کرد.

مرگ تایر نیکولز تنها یک تراژدی فردی نیست. او اکنون قربانی یک سیستم غارتگرانه است که آمریکا تمایل خود را برای مقابله با آن از دست داده است. زخم درمان نشده، که هنوز چرک می‌کند، از گاز خون جاری شده است.

Nigel Riley

تمرین کننده موسیقی دوستانه. گیک هاردکور توییتر. بیکن پژوه. متخصص زامبی برنده جایزه.

تماس با ما